سفارش تبلیغ
صبا ویژن
SoSKeSTaNe MaN ♥ღ♫ANDY♫ღ♥

سه شنبه 84/11/25 ::  ساعت 2:10 عصر


 سلام

این سوسک بندری کشتوند منو از بس دعوام کرد.خودش تنبلی میکنه منو پا در هوا(جفت پا)گذاشته معلوم نیست رفته کجا.منم از لجش که حرصش در بیاد اومدم اپدیت کنم .

اون موقع که خونه بابام بودم اینجوری نبود ها.هی بهم سر میزد.هوامو داشت.حالا رفته منو بی خرجی گذاشته.یادته چه جوری زیر پام نشستی که پیشنهادتو قبول کنم؟یادته گفتی اگه بگم نه خودتو میکشی....؟حالا که خرت از پل گذشته یادت رفت.این مردا همشون همینجورین(من این دیالوگو از تو یه فیلمی حفظ کرده بودم کامل گفتم.دیگه مردی سوسک بندری به من مربوط نیست)

دیگه هم هیششششکاریش نمیشه کرد.همه منو طردیدن(تردیدن؟ تر  دیدن نه ها!)با کفن اومدم با کفنم باید برم.

ولی عیب نداره من از اونجایی که خیلی بزرگوارم با این که هنوز هیچ قراردادی بام امضا نشده و هیچی هم پیش دریافت نداشتم میام اینجا رو تر میزنم میرم(الکی خودتونو خسته نکنین هزار بارم که بگین بی ادبی من میگم همینه که هست.به خاطر خودتون میگم)

بعدشم باید بدونم اینجا چه خبره...این قلب بارانی کیه؟چه رابطه ای با تو داره؟هان؟

بعدشم(اگه نمیدونین بدونین تیکه کلام من بعدشمه!)من تو خونه ی بابام هیشکی از گل نازک تر بهم نگفته بود.البته قبول دارم که من خل و چل(البته نه به اون معنایی که مد نظر شماست)ام و شر و ور مینویسم.ولی خب کاریش نمیشه کرد چون همینه که هست.دعوت نامه که نفرستاده بودم واستون.صبح تا شب اینجا جون میکنم اون وقت کلفتم باید بشنوم.واه واه....من از اونایی نیستم که بسوزم و بسازم ها.گفته باشم.

حالا از اینا بگذریم....

جا داره که از فرصت سوءاستفاده کنم و روز والنتاین  رو به همه ی خانوما بتبریکم.امیدوارم همگی بتونین با رفتار شایسته اقایون دوروبرتون رو تا حد امکان پیاده کنین(برا خودشونم خوبه.این اقایون پول کمتر تو دست و بالشون باشه خیال ادم راحت تره.)و به اقایونم تسلیت بگم که طی سال به عناوین مختلف واسه خانوما دست به جیب میشن و علاوه بر اون یه روز هم تو سال هست(همین 3شنبه)که واسه کلیه ی بانوان دور و برشون باید کادو بخرن.مامانا که همه انتظار دارن.میشه واسه مامانتون کادو نخرین؟خب...با کب میرین کادو بخرین؟با دوست دخترتون دیگه(اگه مجرد باشین)میشه جلو اون واسه کسه دیگه کادو بخرین واسه اون هیچی نخرین؟متاهل ها هم که هم که باید بخرن.
حالا من به عنوان پسر دای فورو چند تا توصیه جدی بتون میکنم.

1.زیاد به شکست نفسیه شخص کادو گیر توجه نکنین.این که میگن گل و نقاشی و...همش حرفه.تو عمل اون دسته گله رو با تیغاش و برگاش و زرورق و روبانش تا ته میکنه تو حلقتون تا عبرت شین.نقاشیاتونم سنگین ترین بفرستین واسه برنامه کودک.

2.واسه خانوما یا کادو نخرین(اگه جراتشو دارین)یا یه چیز درست حسابی بخرین.باور کنین همشون جوراب و روسری و گل سر و اسپری و....به اندازه کافی دارن.مطمئن باشین این چیزارو دست نخورده کادو میکنن میدن به یکی دیگه.

3.کلا واسه کادو از تو خونتون چیزی برندارین.البته اینم هنریه.من به کررات دیدم خانوما بشقابی رو که چندین بار استفاده کردن رو میشورن خشک میکنن کادوش میکنن میدن به این و اون.تازه بشقاب که خوبه.هر لباسی که خریدن بعد فهمیدن بشون نمیاد یا تنگه یا گشاده و....کتابی که خریدن و خوندن دیگه استفاده ای نداره یا لوازم ارایشی بهداشتی از روژ لب و عطر و....تا مام استفاده شده.

4.لباس خریدن به عنوان کادو هم کار احمقانه ایه.مخصوصا واسه مشکل پسند ها.مثلا اون فورو واسه یه روسری دو هفته باید بگرده.اونوقت یکی پیدا میشه با اعتماد به نفس بالا روسری بهش کادو میده.

5.واسه ماماناتون کاسه بشقاب نخرید.زشته.حتی اگه خانه دار باشن.مثلا اگه یکی اشغالانس باشه دوست داره واسه تولدش بهش لباس نارنجی و جاروی دسته بلند کادو بدن.یا به یه پرستار روز پرستار سرنگ و لگن مریض کادو بدن.خودتون رو بذارین جای ماماناتون.دوست دارین قندون و لیوان و سینی و ابکش و سیم ظرفشویی بتون بدن؟

6. تابلو و قاب عکس و خط و....هم نگیرین.یه چیزی بخرید که به کار طرفتون بیاد.یه چیزی که اگه کسی به خودتون کادو بده خوشتون بیاد.

7.حواستون باشه برچسب قیمت رو از روی کادو بکنید.اگه هم یه وقت خدایی نکرده میخواین کادویی رو که قبلا به خودتون دادن رو کادو بدین حواستون به دو نکته باشه:الف:مواظب باشین تصادفا کادو رو به کسی که خودش بهتون داده برنگردونین(یا طرف اونجا نباشه) ب:نوشته و کارت و....کلا علامتایی که روش هست رو پاک کنین(مثلا یادگاری هایی که اول کتابای اهدایی مینویسن.دوست خودم عادتش بود کتابایی که کادو گرفته بود رو کادو بده.واسه همین یا صفحه اولش رو میکند یا اون قسمت رو سوراخ میکرد روش عکس برگردون میزد یا از توش روبان رد میکرد)

8.مواظب دهن دور و بریاتون باشین اگه کادوتون از وسایل خودتونه.گاهی ابراز نظر هایی که عمدی نیست کار دستتون میده:اااااا این لنگه ی همون شلواره نیست که تو مهمونی قبلی پات بود.چقدر شبیهشه.اتفاقا اونم همینجاییش که این لک داره اونشب خورشتی شد. کافیه به یه نفر بگین که کادوتونو از کجا اوردین یا خودش بفهمه.موقع باز کردن کادو انقدر چشم و ابرو میاد و میخنده که ضابلو میشه.

9.اگه مراسم خونوادگیه و مثلا باباتون از طرف شما هم کادو خریده هرچی بیشتر سعی کنین که اظهار نظر کنین و مثلا یه جوری تظاهر کنین که انتخاب خودتونه بدتره.(چون اصولا باباها بی سلیقن)ممکنه تو کادو یه دامن بنفش خالخال پشمی یا عطر با بوی شابدوالعظیم باشه.اونوقت ابروتون میره.

10.مثه من نرید از اونی که تولدشه پول بگیرید که واسه خودش کادو بخرید.حد اقل ضربدری عمل کنین.واسه مامانتون از باباتون پول بگیرین و برعکس.واسه خواهر برادراتونم از هر جفتشون.(بالاخره این وسط یه پولی هم گیره خودتون بیاد.هرچی باشه کلی زحمت میکشین تا مغازه میرین)

11.الکی هم اویزون طرف نشین که بفهمین چی دوس داره واسش بخرین.یه دفه دیدین یه چیزی گفت که توش موندین ها.(شماها که اخرش میرین دم دست ترین و ارزون ترین چیز ممکن رو میخرین چه اصراری دارین دل اون بدبخت رو الکی خوش کنین)بعضی ها هم مثه من خودشون خودشون رو ضایع میکنن.از دو هفته قبل از تولدم شروع میکنم همینجوری راجع به چیزایی که میخوام حرف میزنم.اول غیر مستقیم که مثلا فلان عطرم تموم شده یا اون کفش قرمزا که تو فردوسی دیدیم ?? ش چقدر قشنگ بود.دو-سه روز اخر دیگه مستقیم میشه مثلا:چقدر خوب میشد یکی فلان چیزو واسم میخرید..... تا حالا یکبار نشده یکی از اون چیزایی که میخوام رو بهم هدیه بدن.(البته با یه مقدار بی انصافی).البته این فورو رو خوب حالشو گرفتیم یه بار..
12.اگرهم یه وقت پیش اومد واسه یه دختر سن بالا کادو ببرین فنجون و قاشق و....(لوازم جهیزیه)نبرین.اگه خودتون کچل باشین دوست دارین بتون شونه و سشوار کادو بدن؟خوب نیست ادمو یاد بدبختیاش بندازین.خدا رو خوش نمیاد.

اینم بگم که ادم دندون اسب پیشکشی رو نمیشماره.(ولی اگه یه اسب بی دندون به کسی بدین گیستونو میبنده به دم اسب بعد یالشو اتیش میزنه).مهم اینه که به یاد هم دیگه باشین.و همدیگرو دوست داشته باشین...(دوست داشتن تو سرت بخوره.دوست داشتن خشک و خالی که معنی نمیده)

هدف من از این پست این بود که در حقتون پسر دایی کرده باشم حالا یالا کادوهای روز والنتاینتون رو اخ کنید بیاد.بتون پیشنهاد میکنم بگین چشم.ادم عاقل با سوسک جماعت در نمیفته.البته من که انتظاری ندارم(من غلط بکنم انتظار نداشته باشم)توجه کردین همه ی مغازه ها از لباس فروشی و کتاب فروشی و....تا بقالی و داروخونه به مناسبت روز والنتاین حراج کردن.خریدتون رو نذارین دقیقه 22.سرکیستون میکنن.

جدا سعی کنین روزای مهم(یعنی روزایی که باید به عزیزاتون تبریک بگین)یادتون نره.بعضی چیزا ممکنه به نظر ما بی اهمیت بیاد ولی تاثیر بدی رو دیگران بذاره.

از طرف خودتون به اون(هرکی به ماله خوذش)تبریک بگین.خدا واستون نگهشون داره.موفق باشین.

من امینم هااااااااا


 نویسنده: فروهان

نظرات دیگران


شنبه 84/11/8 ::  ساعت 9:46 عصر


          توجه توجه! بچه سوسولا این پست رو نخونن! خطر تهوع وجود داره!   

       هر کسی هم میگه طولانیه نخونه اما با تاریخچه یه موجود کثیف آشنا نمی شه!

سلام. این دفعه می خوام از یه دختر کوچولویی براتون بگم که موهاشو دو گوشی می بست و فارغ از هر غم و غصه ای حسابی جیغ ویغ می کرد.چند وقت پیش یه عزیزی رو دیدم این خاطرات دوباره وسم زنده شد که زد به کله ام که اینجا هم بگم...( حالا از جاهای دیگه شروع میکنیم و از اصل مطلب سبقت میگیریم و به خط پایان ...)

بابای این دختر کوچولو با باجناقهاش مسابقه گذاشته بودند که هر کی بیشتر بچه بسازه برنده است خدا هم برای اینکه اون باباهه ضایع نشه یه عالمه دختر و یه پسر بهش داده بود اون دختر کوچولوء هم ته تغاریه بابا بود. و عجب بچه تخسی بود.البته اون دختره من نبودما به قول بهروز خالی بند به جون اودم من نبودم. ای بابا چرا اینجوری نگاه می کنی؟ می گم من نبودم دیگه آخ چرا می زنی؟ خوب من بودم حتما باید شخصیتمو خورد کنی؟ اون دختر کوچولو من بودم خوبه؟

خلاصه ما یه بچه شیطون و تخس بودیم و همیشه با خواهرم که از خودم بزرگتر بود دعوامون می شد اون چون بزرگتر بود زورش زیاد بود و همش منو کتک می زد . البته راس می گن کرم از خوده درخته ها! مثلا اون از سوسک خیلی می ترسید( خودمم می ترسیدم ولی چاره نبود )من هم می رفتم شاخکهای یه سوسکه زنده رو می گرفتم و وقتی اون دراز کشیده بود یا داشت درس می خوند می آوردم بالا سرش اون هم وقتی می دید سوسکه بالا سرش داره دست و پا می زنه جیغش می رفت هوا . در اون لحظات ابتدا صدای جیغ مهیب او بعد صدای خنده من و وقتی سوسکه در می رفت صدای کتک خوردن و گریه من به هوا می رفت. عجب بچه کثیفی بودما !

یه بار دیگه سر برداشتن تلفن دعوامون شد من خواستم گوشی رو بردارم اما اون زودتر برداشت من هم غصه خوردم و رفتم پایین اپارتمان کنار باغچه نشستم. ناگهان به به! چشمم به جماله یه کرم ابریشم کلفت و چسبناک روشن شد. اول یه دونه از اون ابرا بالا سرم ساختم و خواهرم رو در حال جیغ زدن دیدم بعد چشمم مثل اون گرگه توی کارتون بیگ بیگ برقی زد با یه چوب رفتم طرفه کرمه راستش خودم هم چندشم می شد برش دارم. کرمه چسبید به چوبه و من رفتم توی اتاق. خیلی معمولی از کنار خواهرم رد شدم و کرم رو چسبوندم به پاش؛ اون اول فکر کرد خیسش کردم چون یه لحظه خنکی رو حس کرد ولی بعد جیغش گوشه کرمه رو هم کر کرد چه بی جنبه بودها. بیچاره کرمه! اون دفعه به جای اینکه ازخواهرم کتک بخورم مامان اومد سراغم:ذلیل مرده دختره رو نصفه عمر کردی و شب بابا که از قضیه با خبر شد دستی رو موهام کشید و گفت چه دختر شجاعی دارم...

عجب عالمی داشت بچگی! یه بار خواهرم کتابمو پاره کرد. منم از حرصم با مسواکش کتونیام رو تمیز کردم. نامردی هم نکردم همه جای کتونی ام رو تمیز کردم حتی کف کتونی ام رو! چند روزی این کارو کردم یه شب خواهرم گفت نمی دونم چرا تازگیها رنگ مسواکم کدر شده منم یه قیافه حق به جانبی گرفتم و گفتم ای وای! مسواکه تو بود؟من باهاش ته کتونی ام رو تمیز کردم. آخ چه کتکی خوردم و الان که فکر می کنم می بینم چه باحال بود اون کتکها و من قدرش رو نمی دونستم ها!

دم دمای والانتاین که بابا و همسایه ها برای گل کاشتن باغچه رو زیر و رو می کرد ما بچه ها جشن می گرفتیم. با عبود و سامی و تهانی و امانی و ریهام می رفتیم سراغ کرمهای خاکی. همشونو با یه قاشق می گرفتیم و می انداختیم توی کاسه! جاتون خالی یه صحنه ای می شد که حال هر بیننده ای رو به هم می زد. حتی بابا که همیشه به کارای من می خندید غر می زد دختر تو چرا اینقدر کثیف کاری می کنی! هر سال عید چند تا کاسه و قاشق توی سطل ریخته می شد من که نمی دونم چرا مامان اون کاسه ها رو می انداخت دور.خوب اینا همش اسرافه مگه نه؟!

تابستون ها که معمولا ایران بودیم یه بازیه دیگه می کردیم. دم یه مارمولک رو با نخ می بستیم بعد اون یه سره نخ رو به دم به مارمولک دیگه می بستیم روی زمین یه خط می کشیدیم و یه مارمولک رو انتخاب می کردیم هر کدوم بیشتر از اون خط رد شده بود برنده بود و باید به بقیه کولی می داد و من چون دختر بودم و ظریف! همیشه پسر داییم ( همون امین لاغر مردنی ) جای من بقیه رو کولی می داد. توی بازیها همیشه من و اون زن و شوهر بودیم و قرار هم گذاشته بودیم وقتی بزرک شدیم با هم ازدواج کنیم اما وقتی یه کم بزرگتر شدیم از هم جدا شدیم و اون قول و قرارها یادمون رفت.

حالا همه بزرگ شدند. معین زن گرفته, سامی داره دانشگاهشو میخونه, تهانی و امانی هم الان رفتن المان, عبؤد هم یه پا علاف و بیکار دبیرستانشو تموم کنه خدا بزرگه (به قول خودش) چند ماه پیش که داشتیم می رفتیم بیرون عبود و سامی رو دیدم  از تعجب وا مونده بودم باورم نمیشد بعد از این همه سال دوباره ببینمیشون...(قدرت خدا رو میبینید ...)

خواهرم هم رو دلم نشسته هرچه خواستگار میاد رد میکنه داره حساب داری میخونه.

الان واقعا دلم برای اون کارا تنگ شده حالا وقتی یه سوسک می بینم از ترس غش می کنم یه پف باف بر می دارم و می زنم بهش این جونورا هم نمی دونم چرا وقتی پف باف می زنی بهشون خل می شن. فکر می کنند بنزین بهشون دادی همچین با سرعت دنبالت می کنن که نمی فهمی کجا فرار کنی! اما هنوز مار مولک دوست دارم کرم رو که می بینم از ترس پس می افتم. من هم شدم از این بچه لوسهایی که کوچولوها اذیتشون می کنن اما تا الان بچه ای به تخسیه خودم ندیدم . البته این خاطرات همه مال قبل از دوازده سالگیم بود بعدش آدم شدم . الان یه بچه ساکت ببینم اصلا دوسش ندارم بچه باید تخس باشه شر باشه کثیف باشه ...

نتایج اخلاقی:

1- اسراف نکنید. خدا اسراف کاران رو دوس نداره! خوب چه اشکالی داره توی کاسه ای که کرما برای چند ساعت خوابیدند شما ها غذا بخورین؟

2-حتما به رنگ کدر مسواکتون توجه کنید.

3-آهای آقایون چشم و هم چشمی رو بذارین کنار و خانواده رو تنظیم کنین.

4-وقتی به یه نفر قول ازدواج می دین حتما برید خاستگاریش!

نتایج غیر اخلاقی:

1-خوب مگه خانومهای متاهل دل ندارند که کسی نمی ره خاستگاریشون؟ از قدیم گفتن از نخورده بگیر بده به خورده!

2- به بچتون یاد بدین وقتی میرید جایی مهمونی دستش رو که حسابی چرب و چیلیه بماله روی مبل صاحبخونه.

3- هی باباها! این دختراتونو حسابی لوس کنین تا بعدا پدر شوهراشونو در بیارن!

ضرب المثل علمی:

این مورد توی نتایج بیان شده لطفا به آن قسمت مراجعه فرمایید.

شعر علمی:

در کنار دیوار   سوسکی میبینم   سوسکه زیباییست    می پرد آن بالا    میپرد توی اتاق    میپرد آن پایین    میپرد روی اجاق    من ندانم که چرا می گویند    سوسک حیوان کثیفی است ، مگس کش زیباست    سوسکه پر دار مگر    چه کم از اردک و کفتر دارد؟     با مگس کش اکنون   میزنم توی سرش    طفلکی می میرد    دله من هم اما   اندکی می گیرد... حال کردم.


 نویسنده: فروهان

نظرات دیگران


<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
لیست کل یادداشت های این وبلاگ