سفارش تبلیغ
صبا ویژن
SoSKeSTaNe MaN ♥ღ♫ANDY♫ღ♥

چهارشنبه 84/10/14 ::  ساعت 12:37 عصر


سلام...دیدی وقتی یکی سکوت میکنه چقدر قشنگ تر از وقتیه که حرف میزنه؟...دیدی وقتی یکی خیلی ناراحته می خوای باهاش سر حرف باز کنی یه حرف میزنی ولی سکوت میکنه گاهی هم یه قطره اشک از گوشه چشمش سرازیر میشه ادام احساس هم دردیه بیشتری باش میکنه...دیدی وقتی به یکی پشت سر هم فش میدی ولی سکوت میکنه ادم چه اتیشی میگیره؟...تا حالا شده کسی با سکوتش با چشماش بهت بگه دوست داره؟...تا حالا شده کسی با سکوت باهات درددل کنه؟...منم می خوام این دفه سکوت کنم می خوام حرف نزنم...این همه حرف زدم یه دفه سکوت کنم ...فقط اندازه 10-9 خط سکوت کنم هرکیم هرجوری دوس داشت برداشت کنه...                                                                                                       

 

 

 

 

 

 

 

از همتون ممنون که به سکوتم گوش دادید ببخشید اگه زیاد سکوت کردم و سرتون درد اوردم...در اخرهم :

قرار بود دل هایمان را به هم هدیه بدهیم ...این گونه شد که تو دو دل شدی و من بیدل...

اخه خدا یه ادم چقدر می تونه تحمل کنه چقدر ؟؟؟ هان.. بگوووووو
بابا دست از سرش بردار اون وقت می گی کفر نگو اخه خودت باعث کفر گفتن می شی!
اخه امتحان چقدر دیگه حالم از این کلمه به هم می خوره تا یه چیزی می شه می گن می خواد خدا امتحانت کنه  اگه نخوایم کی و باید ببینیم؟؟؟
بس کن دیگه
 تمومش کن....

حرف اخر: تا حالا شده یکی باهات حرف بزنه یه چیزی تو مایه های درد و دل بعد مثل یه گاو بشینی و هیچی نتونی بهش بگی؟ تو او لحظه ادم دلش می خواد بمیره ولی شرمنده نشه....

این نوشته نظر نمی خواد چون همتون چرت و پرت میگین....


ممنون فعلا


 نویسنده: فروهان

نظرات دیگران


دوشنبه 84/10/12 ::  ساعت 12:46 عصر


یکی بود یکی نبود .
غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود .
یه روز مادر شنل قرمزی رو به دخترش کرد و گفت :
عزیزم چند روزه مادر بزرگت مبایلش و جواب نمیده . هرچی SMS هم براش میزنم باز جواب نمیده . online هم نشده چند روزه . نگرانشم .
چندتا پیتزا بخر با یه اکانت ماهانه براش ببر . ببین حالش چطوره .
شنل قرمزی گفت : مامی امروز نمیتونم .
قراره با پسر شجاع و دوست دخترش سوسک بندری( سو ء تفاوت پیش نیادها! یه سوسک بندری دیگه!) و خرس مهربون بریم دیزین اسکی .
مادرش گفت : یا با زبون خوش میری . یا میدمت دست داداشت گوریل انگوری لهت کنه .
شنل قرمزی گفت : حیف که بهشت زیر پاتونه . باشه میرم .
فقظ خواستین برین بهشت کفش پاشنه بلند نپوشین .
مادرش گفت : زود برگرد . قراره خانواده دکتر ارنست بیان.
می خوان ازت خاستگاری کنن واسه پسرشون .
شنل قرمزی گفت : من که گفتم از این پسر لوس دکتر خوشم نمیاد .
یا رابین هود یا هیچ کس . فقط اونو می خوام .
شنل قرمزی با پژوی 206 آلبالوئی دنده اوتوماته دسته  دارش که تازه خریده از خونه خارج میشه .
بین راه حنا دختری در مزرعه رو میبینه .
شنل‌: حنا کجا میری ؟؟؟
حنا : وقت آرایشگاه دارم . امشب یوگی و دوستان پارتی دعوتم کردن .
شنل : ای نا کس حالا تنها میپری دیگه !!
حنا : تو پارتی قبلی که بچه های مدرسه آلپ گرفته بودن امل بازی در آوردی . بهت گفتن شب بمون گفتی مامانم نگران میشه . بچه ها شاکی شدن دعوتت نکردن .
شنل : حتما اون دختره ایکبری سیندرلا هم هست ؟؟؟
حنا : آره با لوک خوش شانس میان .
شنل : برو دختره ...(بیب بیب بیب بیب )
( به علت به کار بردن الفاظ رکیک غیر قابل پخش بود )
شنل قرمزی یه تیک آف میکنه و به راهش ادامه میده .
پشت چراغ قرمز چشمش به نل می خوره !!!!!
ماشینا جلوش نگه میداشتن اما به توافق نمی رسیدن و می رفتن .
میره جلو سوارش میکنه .
شنل : تو که دختر خوبی بودی نل !!!!!
نل : ای خواهر . دست رو دلم نذار که خونه .
با اون مرتیکه ... راه افتادیم دنبال ننه فلان فلان شدمون .
شنل : اون که هاج زنبور عسل بود .
نل : حالا گیر نده . وسط راه بابا بزرگمون چشمش خورد به مادر پرین رفت گرفتش .
این دختره پرین هم با ما نساخت ما رو از خونه انداختن بیرون .
زندگی هم که خرج داره . نمیشه گشنه موند .
شنل قرمزی : نگاه کن اون رابین هود نیست ؟؟؟؟ کیف اون زن رو قاپید .
نل : آره خودشه . مگه خبر نداشتی ؟ چند ساله زده تو کاره کیف قاپی .
جان کوچولو و بقیه بچه ها هم قالپاق و ضبط بلند میکنن .
شنل قرمزی : عجب !!!

نل : اون دوتا رو هم ببین پت و مت هستن . سر چها راه دارن شیشه ماشین پاک می کنن .
دخترک کبریت فروش هم چهار راه پائینی داره آدامس میفروشه .
شنل قرمزی : چرا بچه ها به این حال و روز افتادن ‌؟؟؟؟
نل : به خودت نگاه نکن . مادرت رفت زن آقای پتیبل شد .
بچه مایه دار شدی . بقیه همه بد بخت شدن .
بچه های این دوره و زمونه نمی فهمن کارتون چیه .
شخصیتهای محبوبشون شدن دیجیمون ها دیگه با حنا و نل و یوگی و ...خانواده دکتر ارنست حال نمی کنن .
ما هم مجبوریم واسه گذران زندگی این کارا رو بکنیم.

نتیجه اخلاقی :

فقط و فقط 1- بیچاره بچه های این دوره زمونه! کارتونای اون روزا یه حال و هوای دیگه ای داشت . حالا چار تا بستنی و یه جانوم بهار و چندتا چرا چیه آوردن اسکولشون کردن!


 نویسنده: فروهان

نظرات دیگران


<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
لیست کل یادداشت های این وبلاگ