SoSKeSTaNe MaN ♥ღ♫ANDY♫ღ♥

جمعه 84/9/18 ::  ساعت 8:57 عصر


هی پیغام، پسغام گذاشته بیدیم، هی از خودمان تقاضا در وکردیم، هی تلفن زده بیدیم تا بالاخره موفق وشدیم با "خان پایین برره" مصاحبه وکنیم. خان پایین برره با وجودی که سخت گرفتار بید، به تقاضای ما پاسخ مثبت وداد و از خودش جوابهای مناسب دروکرد. ما هم جوابها را به زبان برره ای دری تنظیم وکردیم که شما وخوانید و کیف در وکنید.

-خان پایین برره چگونه به برره دعوت وشد؟

خان پایین برره پشت در پشت در برره زندگی وکرده بود و برره سرزمین آبا و اجدادی اش بید جیگر، ولی "محمد شیری" را مهران مدیری و حسن شکوهی دعوت وکردند. البته نویسنده ها هم خیلی از خودشان زحمت در وکردند. زحمت آنها را هم نباید نادیده وگرفت خان پایین برره موقع ازدواج "شیرکیانوش" با "سحرناز" مراسم "خواستگاری زنون" از خودش در وکرد.

-موقع ازدواج خان پایین برره هم مراسم خواستگارزنون هم داشته بیدید؟

بله، انجام وشد. هم در ازدواج و هم در طلاق و ازدواج دوباره خان پایین برره مراسم خواستگار زنون شدیدا اجرا وشد.

-نخود چه خاصیتهایی داشته بید؟

درست نه ودانم چه خاصیتهایی داشته بید. قطعاً بی خاصیت که نبید. ولی قبل از پخت باید خیسش وکرد که نفخ نه وکنیم.

-در برره یک آب نخود تگرگی چند چوق آب وخورد؟

تا همین یک هفته پیش قیمت یک آب نخود تگرگی در کافه برره سی شی بید ولی تا حالا حتما" با تورم کلی بالا ورفته است.

-به نظر شما برره کجا بید؟

برره همان ناکجا آباد بید.

-شما اجباری ورفتید؟

زمان ما اجباری نبید. این یاور طغرل که ویامد، این اجباری را در وکرد.

-اجباری رفتن چه مزه ای داشته بید؟

البته من که اجباری رفتن را تجربه نه وکردم، ولی اگر محل خدمت شاخ تپه بیده باشد، بعید ودانم مزه خوبی داشته بیده باشد.

-این چندمین همکاری خان پایین برره با مهران مدیری بید؟

خان پایین برره که حدود یک ماه وشده که با مهران مدیری همکاری در وکرده است ولی "محمد شیری" برای بار دوم بید که با مهران مدیری همکاری در وکرده است.

-یک برره ای اصیل چه ویژگی هایی از خودش در وکند؟

یک برره ای اصیل باید سه ماه در کوه و کمر بیده باشد. با ببرها زندگی کرده بیده باشد. بلد بیده باشد شیر خرس ودوشد. اهل دعوای برره ای بیده باشد. دروغ وگوید، نوچوفسکو دوست وداشته باشد.

-چرا برره ای ها برعکس ولایت ما فقط یکی دو تا بچه از خودشان دروکنند؟

برره ای ها به کنترل جمعیت خیلی اهمیت ودهند. شاید برای همین بید که یکی دو تا بچه بیشتر نه ودارند.

-به نظر شما مردم کدام ولایت بیشتر از همه جا شبیه برره ای ها بیدند؟

بعید ودانم جماعتی مثل این آدمها پیدا وشوند. آنها تک بیدند، تک تک.

-یک توصیه برره ای برای خوانندگان از خودتان در وکنید؟

الهی همیشه مریض بیده باشید، به هم دروغ وگویید، مراعات هم دیگر را نه وکنید.
البته متوجه بیده باشید که من از خودم "افعال معکوس" در وکردم جیگر.


 نویسنده: فروهان

نظرات دیگران


سه شنبه 84/9/15 ::  ساعت 6:55 عصر


بابا....اصن به من چه که...نیچه کجا به دنیا اومد!!!...کانت سر کوچشون چند تا بقالی بود....سایز شلوار هگل چند بود...فروید وقتی خوابش می گرفت چه مشروبی نوش جان می کرد...مارکس چند بار به زنش گفت قورباغه...ولم کن بابا.....
من نمی خوام بدنم چه سالی به دنیا اومدم...کی قراره برم...کی قراره بفهمم....من نمی خوام بفهمم...من دوس دارم گنگ باشم....
من دوس دارم عین احمق ها بشینم و زل بزنم....به حرکت ماشی ها...به حرکت دلفین ها...به دزدی گربه ها از پستوی رستورانا....دوس دارم..ببینم که تو مترو پسری دستشو می کنه تو جیب بارونی BOSS کرم رنگ مرد بغلیش و ۴ تا هزاری در میاره...و می زنه به چاک...و من صدام در نمی آد....
دوس دارم بشینم رو زمین نسکافه بخورم با...طعم موسیقی سی دی منم...هر چی که بود....
به من چه که موتزارت سمفونی نه رو دوس داشت یا ۱۷ رو.....
به من چه که...موبایل چه جوری کار می گنه...
منو سننه...که لیزر چیه...کامپیوتر کی اختراع شد.....گراهام بل ریش داشت یا نه؟
من می خوام آزاد باشم.....می خوام بشینم روی صندلی لهستانی گوشه اتاقم...پشت میز بلوط قهوه ای سوختم....چراغ مطالعه ی یادگار پدر بزرگمو روشن و کنم..و های های بنویسم....
به من چه  که هیچ کی نوشته هامو دوس نداره...
به من چه که...نمی تونم بفروشمشون....
به من..چه؟!...که....
جدی به من چه؟!
ولی اخه من صندلی لهستانی ندارم....پس باید برم بخرم.....قیمتش چنده؟!
به من چه که قیمتش چنده؟!...
نه به من مربوطه....پس باید نوشته هامو بفروشم....
ولی کسی مزخرفات منو نمی خره که.....میگه این دری وری ها چیه!...
پس چی کار کنم؟!.....
نکنه یه چیزایی تو این دنیای مزخرف آدما به منم مربوطه...
خوب اصن من نمی خوام آدم باشم...

-ولی هستی..
-نیستم
-هستی.....
-راس می گی ما که باهم تعارف نداریم..کسیم این ورا نیس...آره....منم خیر سرم آدمم.....خوب...آخه من دوس ندارم....من از کار کردن بدم میاد...من از پول بدم میاد...من از پول دادن و چیزی گرفتن بدم میاد....به نظرم پول توهینه....خرید زشته.....بهره کفره.....چک.. شرکه.....سفته ...قباحت داره....
چرا پس به هم اعتماد نداریم؟!...
من شعر می گم...تو بهم نون بده....
من داستان می نویسم....
تو واسه بچم جوراب بدوز...
من تو نمایشم بهت نقش می دم....تو...یه صندلی لهستانی واسم بخر....
- نه بابا....دیگه چیزی نمی خوای؟!....
-زیادی گفتم؟!.....آره اینم که همون شد.....نمی شه....نه ...حتما نمیشه دیگه....پس من چی کار کنم؟!؟!؟!!؟!؟!؟!؟؟!

-آدم شو!
-.....................آخه سخته...
-آره تنبلیت می یاد...
-نه..نمی دونم...شاید...ولی من از ما می ترسم!!!!....من اگه هزار تومن بهم بدی ..بگی برو سر کوچه آبلیمو بخر بیار....بقیه ی پولمو گم می کنم!!!..چه برسه به این که بخوام حساب پس اندار کوتاه مدت تو بانک سامان باز کنم....
-خودتو گول نزن....تو تنبلی...نمی خوای یاد بگیری...
-یه ذرش قبول...ولی به خدا راس می گم.....
-می دونی چیه!!!...یه هفته مث بقیه شو...ببین چه جوریه....موبایل بخر...کفش دیزل ۱۲۰ تومنی پات کن...برو بانک عابر بانک بگیر....ماشینتو اسپرت کن....برو فست فود با رفیقات!!!.....
-داری مزرخف می گی....من نمی گم اینا بده.....

-میگی
-نمی گم..
-تو خودتم نمی دونی چی میگی....
می تونم دیگه هیچی ننویسم....؟!
-آره وبلاگ خودتو زورت که نکردن...

....


 نویسنده: فروهان

نظرات دیگران


<   <<   11   12      >
لیست کل یادداشت های این وبلاگ