فکر نکن فقط پورياي داستان تو شاهدخت داره.هستند کسايي-يعني خودم- که شاهدخت دارند.زودتر داستان رو تموم کنين که شاهدخت من منتظره بقيه است.
دست شما پرتوان

سلام!‌خانوم کوچولو جون من زودتر تمومش کن! دل تو دلم نمونده! ميخوام ببينم آخرش چي ميشه!؟ چقدر دلم واسه خودت تنگ شده! خانوم کوچولو تروخدا خودت باش!‌ دوباره مثل قديما! آخه چت شده تو؟

پوريا عزيزم بيا هر دختري رو که خوشت اومد بگير دست از سر کچل ما بردار.
جان مادرت بيا و خير امواتت داستان رو تموم کن

پوريا عزيزم بيا هر دختري رو که خوشت اومد بگير دست از سر کچل ما بردار.
جان مادرت بيا و خير امواتت داستان رو تموم کن

سلام گوسفند گوگولي!!
خوفي؟
بابا دمت گرم! مطالبت منو جيزززززززز! من پستتو تا آخر خوندم(باور نکن)!
ما ::آپيديم::
مياي يا نمياي؟
نمياي؟؟ خو به درک که نمياي!!
ولي بياي هاااااااااااا
آخرش چي شد؟ مياي يا نمياي؟
اه! حوصله م سر رفت!! اگه خواستي بيا اگه هم نخواستي نيا!!
ولي حتما بياي هاااااااا
حالا مياي يا نه؟
منتظريم

سلام.احوال شما.چه عجب شما هم تو وبلاگ من كامنت گذاشتيد

بفرما چايي!!!!!!!!!! اصلا تئ يه خط نوشتي كه بخواي ما برات به فارسي بنويسيم!؟؟

اون بدبخت با كيبورد مشكل داره!

ولي كاممنتتو زياد كردم

قربانت .. باي

من مثل اين خيار كرم دارم

خسته نباشيد ...

ميگما..

تمام راه رو با پوريا اومده باشه که ببينه چقدر بهش علاقه داره ..

بايد منتظر ادامه داستان باشم ..

ممنونم از اينکه وقت گذاشتي و داستان رو نوشتي..