in vasat be man tohin shod

man ghahram

yani chi

yani chi ke to mikhay beri zire baron ghadam bezani haaaa

in khososi kiye ke mige chizi namigam age begam se mishe

in ba to zire baron chikar mikarde

man ghahram

dokhtar ammeye bad jens

ماندي و در آرامشٍ خاموشي، باد و ابر و باران نجوا مي كنند.

برام خيلي جالبه، نوشته هات هميشه توشون يه معمّاست. اين شعر مخاطب داره؟ اگه نداره پس كي رفت؟ چي رفت؟ چرا رفت؟ تو چرا موندي؟!

are foro biya berim zire baron

fekr nakonam shode bashe ye roz baron bebare o man o to ba ham nabashim :">

درود! آري سكوت! همان خردمندي چهارم! در آخرين متني كه نگاشتم، آنرا كامل شكافتم و خوشحالم از آنكه مي‌بينم شخصي جز من نيز به همان نتيجه رسيده است. شايد ما هر دو در اشتباه باشيم شايد هم ... اما خردمندي چهارم، اجبارا دست خواهد داد، اگر توان گذر از سومين را پيدا كنيم! خردمندي چهارم، سكوتي از پي خواهد داشت ...

هميشه نميشه همه چيز رو گفت,بايد واقعيت قلبت رو پنهون كني و براي خودت نگه داري,ولي ادم از اين افسوس ميخوره ك چرا نميتونه اون حرف ته دلش رو بگه,اخه وقتي ميگي همه به حرفت ميخندن و اتيشت ميزنن