جامعه شناس عزيز بايد بگم كه حق با تو هست. روزگار متأسفانه اين طوري شده ولي تنها چاره صبر هست!
البته تشبيه هايي رو كه كردي خيلي قشنگ بودن بعضي ها گفتن كه خب معلومه فاصله هاي كلاغ و مترسك زياده ولي توجه نكردن كه مترسك همون فرديه كه زحمت مي كشه و كار مي كنه. البته نا اميد هست بخاطر اين كه مي بينه با اين كه زحمت مي كشه به جايي نمي رسه مثل بعضي جووناي ايروني. اون كلاغ هم پست فطرتيه كه ذاتش مثل رنگش سياهه و زندگيشو با ترفند مي گذرونه.
نوشته رو طوري نوشتي كه آدم وقتي مي خونه حس مي كنه خودش همون مترسكس و تا آخر داستان ماجرا رو از گرمي تا سرديش احساس مي كنه. دمت گرم جواب جالبي به سوال دوستات دادي ولي نا اميد نباش!