من یک سوسک تنها هستم...یک سوسک تنها..یک سوسک بی کس...
اینک که لنگ در هوا در کنار دمپایی فکنده شده ام به زندگی ام می اندیشم...
لعنت به این روزگار نامرد...
دست طبیعت غنچه ی عمر مرا چید...
من تنها ترین سوسک زمینم...
هیچکس دست نوازشی بر شاخک های بلندم نکشیده است...
هیچ کس سفیدی من(همونی که موقعی که سوسک تپل هارو له میکنن از دلشون میاد بیرون)که شیره ی وجودم است را نبوییده است...
هیچکس مزه ی بال پخته ی مرا زیر دندان نچشیده است...
پاهای من زینت هیچ سفره ای نبوده است...
تخم های من گردنبند هیچ دختری نبوده است...
هیچ کس مرده ی مرا تاکسی درمی نمیکند تا به در و دیوار بزند و هیچکس کلکسیون مرا ندارد...
مگه ماها دل نداریم بابا پیر و جوون نداریم...( ببخشید خط رو خط شد!).
خانوم کوچولو بیخودی صابون به شیمقت(یعنی شکمت)نمال که من بخوام خودمو بکشم و این وصیت نامه م باشه!عمرا...این بخشی از یه وصیت نامه ی چند صفحه ایه که 2 سال پیش نوشتمش.هویجوری چون به من نمیگن چی بنویسم اومدم گذاشتمش اینجا.
راستی قراره به من بگن فیفیلو.اسم انتخابی خودم.
-نتیجه ی اخلاقی:
1.ادم با احساسات دختر مردم بازی نمیکنه.
2.همیشه اول وعده وعید میدن بعد که خرشون از پل گذشت یادشون میره!(از اون بالای بالا تا این پایینی ها)
3.اگه انگشتتو کردی تو یه سوراخ مار گزیدت بازم انگشتتو بکن تو سوراخه!(چون وقتی گزیدتت میمیری چه بهتر که قبلش چششو کور کنی).
4.سوسکه از دیوار میره بالا تا کور شود هر انکه نتواند دید!
5.همون 4 تای قبلی.
6.منو تهدید میکنی دد دید دید دید دید دید دید....